ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
خبر
حادثه دلخراش زلزله بم را که شنید، اندوه همه وجودش را فرا گرفت؛ حاج احمد
کاظمی؛ همان گونه مثل سالهای #جانبازی در جبههها گمنام و ناشناس، پیش از
همه خود را به #بم رسانده و مشغول کمکرسانی بود.
اگر
او را میان آوارهها و جنازهها، موقع انتقال مجروحان و خارج کردنشان از
زیر آوار و با آن چشمهای خسته و نیمه باز، میدیدی، هرگز باور نمیکردی که
«#فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران» باشد. صد ساعت تمام، چشمهایش با
خواب بیگانه بودند و او بیدارتر از همیشه، در پی «#خدمت» بود.
باند
فرودگاه را در اختیار خودش گرفته بود و کنترل و هدایت هواپیماها و
بالگردهای حامل مجروحین را بر عهده داشت. با تدبیر او، هر دوازده دقیقه، یک
فروند هواپیما یا بالگرد دو ملخه حامل آسیب دیدگان، از فرودگاه پرواز
میکرد و به سرعت، سی هزار مجروح از بم انتقال داده شد؛ این تنها با درایت و
دلسوزی حاج احمد کاظمی ممکن بود و بس.
شاید
کسی باور نمیکرد. خواب در برابر دیدگان احمد کاظمیچنان سر تسلیم فرود
آورد که پس از صد ساعت بیداری او به خواب نرفته، بلکه #بیهوش شود و به همه
ما فرورفتگان در روزمرگیهای خود، نشان دهد که در روزگار صلح نیز مردانی
هستند که بر خلاف ظاهر آرام خویش، هنوز هم مرد جنگند