ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
مردم احمق،حاکم احمق می خواهند!
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند، نگاهی از سر غرور انداخت.
عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که:
بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند، به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت:
از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب میکند !
بلافاصله مشاهدهکرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویهه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاشش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد:
این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند. ""علی"" برای این جماعت حیف است.
و اینگونه بود که معصومین هرگز در هیچ انتخاباتی که در آن زمان به شکل بیعت برگزار می شد رأی نمی آوردند.
باصفاترین:
وقتی این عکس آخری رو
داشتم می ذاشتم اینجا، نوشته اش منو به فکر فرو برد و تو دلم به مالک
گفتم: قرنها از جنگ صفین گذشته و جهان تشیع امتهای زیادی را به خودش دیده
اما هنوز هم روزگاری فرا نرسیده که بشود علی (ع) را به آنجا برد. هنوز هم
انسانها قدر ناشناسند!