ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
فقط خواستم بدونی چه حالی دارم
زن مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد :
مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز... وای خدای من، خیلی درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش، شعله رو کم کن، باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من، از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟ دارن میسوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش، هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی ... برشون گردون، زود باش، دیوونه شدی؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن... شعله رو ...
زن به او زل زد و بعد با صدای بلند گفت: ای بابا دیوونم کردی ! فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
مرد سر میز غذاخوری نشست، نفس عمیقی کشید، مکثی کرد و به آرامی گفت: فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم، و تو همین کار رو میکنی، من چه حالی دارم.