تلخ و شیرین روزمرههای یک «غسال»/ از تجربه غسل شهدا تا لبخند یک جنازه!
چند دقیقهای میشود که داخل سالن تطهیر هستم که «غسال» میگوید نترس! سنگینی بوی کافور و گرما و سخن غسال و دیدن میتی که تا ساعتها پیش در جمع ما بوده و فکرش را نمیکرد که چون امروزی در دنیا نباشد سکوت و سردرد عجیبی را برایم به ارمغان آورده است.
تلخ و شیرین روزمرههای یک «غسال»/ از تجربه غسل شهدا تا لبخند یک جنازه!
چند دقیقهای میشود که داخل سالن تطهیر هستم که «غسال» میگوید نترس! سنگینی بوی کافور و گرما و سخن غسال و دیدن میتی که تا ساعتها پیش در جمع ما بوده و فکرش را نمیکرد که چون امروزی در دنیا نباشد سکوت و سردرد عجیبی را برایم به ارمغان آورده است.
خبرگزاری فارس-بیرجند؛ تاکنون به واسطه خبرنگاری با صاحبان مشاغل زیادی هم کلام شده بودم اما اینبار تصمیم گرفتم که به سراغ افرادی بروم که شغلی شرافتمندانه دارند اما کمتر کسی متوجه کار آنها است و شاید بتوان گفت کمتر به این حرفه پرداخته شده است، حرفهای به نام «غسالی»...
از فضای سبز کنار آرامستان بیرجند عبور میکنم و برای هماهنگی با مدیریت آرامستان به دفتر کارش میروم و پس از هماهنگی اجازه میدهد با دو نفر از غسالهای آنجا مصاحبه کنم.
یکی از کارمندان مرا به سمت سالن تطهیر راهنمایی میکند و میگوید غسالها در حال شستن میت هستند کمی منتظر بمانید.
در مسیر خانوادههای عزاداری را میبینم که سیاه به تن کردهاند و منتظر هستند تا غسل میت آنها تمام شود.
اولین بار است که پایم به غسالخانه یا به قول غسالها سالن تطهیر باز شده است، به سالن تطهیر که نزدیک میشوم یکی از غسالها ایستاده، انگار تازه کارش تمام شده است چراکه سفیدی لباس میتی که آن جا است به چشمم میخورد.
اینجا ایستگاه آخر است...
چند دقیقهای به او و سالن خالی نگاه میکنم، دیدگانم بر روی سنگ سرد و سخت قفل شده تا باور کنم اینجا ایستگاه آخر دنیا است، چهار تخته سنگی که هر یک میزبان یک میت است و آن طرف سالن ریلی را میبینم که آن غسال چگونگی جابجایی اموات روی آن ریل را توضیح میدهد.
حالا چند دقیقهای میشود که داخل سالن تطهیر هستم که «غسال» میگوید مراقب باش و نترس که یک میت پشت سرت است؛ سنگینی بوی کافور و گرما و سخن غسال و دیدن میتی که تا ساعتها پیش در جمع ما بوده و فکرش را نمیکرد که چون امروزی در دنیا نباشد سکوت و سردرد عجیبی را برایم به ارمغان آورد.
«میت» بیخطرترین موجود روی زمین!
غسال که متوجه حال من شد گفت «میت» بیخطرترین موجود روی زمین است!، اگر چند روزی در این فضا باشی متوجه حرف من خواهی شد.
صدای جیغ و ناله در بیرون سالن زیاد است اما آن غسال که فهمیدهام آقای «احمدی» نام دارد میگوید بهتر است به محیطی ساکتتر برای مصاحبه برویم.
متولد سال 1346 است و میگوید که شش سال پیش در قسمت بنایی آرامستان کار میکرد و از همان زمان با پیشنهاد یکی از مسوولین آرامستان به بخش غسالخانه آمده است.
از دوران جوانی و سختیهایش در زندگی گفت که در 17 سالگی پدر و در 25 سالگی مادرش را از دست داده و چند سال بعد از ازدواج همسرش نیز به دلیل بیماری از دنیا میرود.
آقای احمدی به اولین جنازههایی که غسل داده اشارهای کرد و گفت: در سن 25 سالگی در روستا چند جنازه را شستم و تنها در ابتدا کمی از این کار ترس داشتم، اما اکنون بسیار عادی شده است و حتی اطرافیانم نیز از این کار ترسی ندارند.
پیکر شهید نایبی و کاردیده را من غسل دادم
وی که پیکر شهید نایبی و شهید کاردیده را نیز غسل داده است و آن را توفیقی میداند که نصیبش شده، گفت: جنازه شهید بصیریپور را خودم در قبر گذاشتم.
میگوید برایش فرقی ندارد چه کسی را شستشو میدهد و شرایط شستن افراد تفاوتی ندارد و در هر صورت باید احترام همه اموات را نگه داشت و تلاش خود را برای انجام درست کار انجام داد.
یک جنازه متفاوت
وی از چهره مردهای که علی رغم گذشت چند سال هنوز در ذهنش مانده گفت و بیان داشت: جنازه یک مرد از بهزیستی را آوردند که دچار معلولیت بود، چهره دلنشین و لبخندی که آن مرد در هنگام شستن بر لب داشت هیچگاه از ذهنم پاک نشده است، میگفتند که دو دانشجو این آقا را به کربلا هم بردهاند.
تفاوتی بین غریبه و آشنا نیست
آقای احمدی که حالا آمار جنازههای که شسته است را هم ندارد، گفت: سال گذشته دایی و پدر زنم را نیز شستم و دفن کردم و هیچ تفاوتی بین غریبه و آشنا قائل نبودم.
این غسال با بیان اینکه از شغلش رضایت دارد، گفت: کارم را درست انجام میدهم و به همین دلیل هیچ وقت نگرانی از این بابت ندارم.
تنها جایی که فقیر و غنی یکسان هستند
آقای احمدی معتقد است که اینجا تنها جایی است که بین فقیر و غنی تفاوتی وجود ندارد و تنها شاید جلسات برخی ثروتمندان شلوغتر باشد.
وی به لحظه دیدن اموات اشاره و بیان داشت: هر مردهای را که روی سنگ میگذارم میگویم روزی خودم اینجا هستم و حتی به همکاران وصیت کردهام که چه کسی من را بشورد و غسل دهد.
آقای احمدی که حتی کندن قبر و گذاشتن میت را داخل قبر انجام میدهد در ادامه صحبتهایش از چگونگی کارش گفت: داخل قبر که میروم یک روحانی بالای قبر حضور دارد و من سخنان روحانی را تکرار و تلقین را انجام دهم و طبق مطالعاتی که در رساله داشتهام تلاش دارم تا اشتباهی صورت نگیرد.
برخی خیلی دنیا را جدی گرفتهاند
وی به فانی بودن دنیا اشاره و اظهار داشت: متأسفانه بعضیها آنچنان در دنیا مشغول فریب دادن همدیگر میشوند و آن را جدی گرفتهاند که انگار قرار نیست روزی زیرخاک بروند و حساب کارهایی که کردهاند را پس دهند.
آقای احمدی میگوید برخی از خانوادهها از میت خود ترس دارند و حتی موقع کفن کردن جلو نمیآیند اما عدهای هم هستند که برای شستن کمک میکنند.
هیچ آرزویی جز رفتن به کربلا ندارم
وی که میگوید هیچ دلبستگی و آرزوی دنیایی جز سفر کربلا را ندارد از آرزوی خود برای رفتن به این سفر گفت و ادامه داد: امسال قرار بود اربعین به کربلا بروم اما رفتن همکارم باعث شد تا من جامانده شوم چراکه کسی نبود و نمیتوانستم کارم را رها کنم.
شستن 8 جنازه در یک روز
این غسال آمار میتهایی را که بر اثر تصادف جان خود را از دست دادهاند را زیاد دانست و گفت: شاید روزی بوده که تا 8 میت را نیز شستهام و حتی جنازههایی بوده که وضعیت واقعاً وحشتناکی داشتهاند و بدنشان تکهتکه بوده است.
وی با اشاره به اینکه از جنین 4 ماهه تا پیرمرد بالای 100 سال را غسل داده، افزود: یکی از سختترین زمانها برایم وقتی بود که پدری را دیدم که بچه شیرین و کوچکش را از دست داده بود.
آقای احمدی در حالی که دعای عاقبتبخیری برای همه و خودش میکند، میگوید: همه کار خداوند بر اساس عدالت است و خداوند به همه بازماندگان و کسانی که عزیزی را از دست میدهند صبر نیز عطا میکند.
وی با بیان اینکه برای شستن هر میت یک ساعت زمان میگذارد، گفت: ذکر گفتن و خواندن فاتحه برای اموات را در طول کارم دارم.
آقای احمدی در پایان صحبتهایش گفت: اینجا پایان راه دنیای همه است و کاش همه لااقل هر چند روزی به عاقبت کارهایی که میکنند فکر کنند.
در ادامه مصاحبه با خانم سیادت همصحبت میشوم، غسالهای که در آرامستان او را با نام ماهبانو میشناسند.
میگوید از حدود 28 سالگی به دلیل اینکه از لحاظ مالی در مضیقه بوده به این حرفه روی آورده و 18 سال است که مشغول به کار است.
بعد از دو سال با پیشنهادش همسرش که از ناحیه پا دچار معلولیت است نیز در آرامستان مشغول به کار شده و پسرش نیز راننده آمبولانس بهشت متقین است.
از اولین ترسش برای شستن میت در یک بعدازظهر اینگونه گفت: قرار بود برای اولین بار جنازهای را غسل دهم اما ترس زیادی داشتم و به همین دلیل به همسر برادرشوهرم که روضهخوان بود زنگ زدم و گفتم که اگر میتوانی برای کمک بیا و خوشبختانه پذیرفت، آن روز بعد از شستن میت انگار ترس را کنار گذاشتم و بعد از مدتی این کار برایم عادی شد.
میگفتم بوی جنازه میدهید!
وی با اشاره به اینکه پدر و مادرم هم در روستا اگر جنازهای بود غسل میدادند، گفت: آن زمان با آنها سر یک سفره نمینشستم و میگفتم شما بوی جنازه میدهید.
ماهبانو از حساسیت کارش نیز اینگونه گفت: فردی که میمیرد دستش از زمین و آسمان کوتاه است و باید به امور فرد متوفی توجه کافی داشته باشیم تا مدیون وی نشویم.
غسل چند هزار میت
وی که میگوید تاکنون شاید چند هزار نفر را غسل میت داده باشد، افزود: شستن افرادی که سوخته هستند یا بر اثر تصادف مردهاند بسیار سخت است و همیشه در این موارد بسیار غصه میخورم.
سختترین روز کاری
ماهبانو سختترین روز کاریاش را روزی دانست که جنازه مادرش را شسته و کفن کرده و گفت: متأسفانه عروسم را نیز که جوانی 23 ساله بود را از دست دادم و خودم کفن کردم...
وی میگوید داشتن وضو و فرستادن ذکر صلوات را همیشه در کارش دارد و نسبت به شغلش حساسیت دارد و هیچگاه از روی بیحوصلگی میتی را غسل نداده است.
ماهبانو در پایان گفت: درست است که همه ما روزی میمیریم و باید همیشه به فکر مرگ خود باشیم اما نباید به دلیل فکر مرگ از زندگی کردن دست برداریم بلکه یاد مرگ باید انگیزهای برای بهتر انجام دادن امورمان باشد.
در پایان سخنان این دو غسال تنها فکر میکنم چقدر برای ایستگاه آخر دنیا آمادهایم؟ بدون شک گذر همهمان روزی به این افراد و این مکان خواهد افتاد.