در زدن
دیوانهای یه آقایه رو می بینه که داره محکم در یه خونهای رو میکوبه، ولی کسی در را باز نمیکنه!!!
یه دفعه دیونه میره جلوی اون آقایه و محکم یقه اونو میگیره و بهش میگه: دیوونه ،خنگ ،... زنگ بزن، شاید در خراب باشه!!!!