منتظران

منتظران

منتظران

منتظران

ای خوب بیا ...

 به روی ندیده ات قسم چشمان عاشقم در پی واژه ای می گردند تا نامت را صدا کنند ...

اما چه کند واژه ها و چه بی معناست هر واژه ای در برابر معنای وجودت ...

از مهربانی « م » می چینم ...

از هدایت « ه » را ...

از دادگری « د » را ...

و از یوسف گمگشته « ی » را ...

و گاهی که دلم به اندازه ی تمام غروب ها می گیرد ...

و من از تراکم سیاه ابرها می ترسم ...

و هیچ کس مهربانتر از تو نیست صدا می زنم ...

کجاست آن یوسف گمگشته مهربانی که چراغ هدایت به دست در زمین دادگری کند ؟

کجاست مهـدی ... ؟

مرا در یاب ...

در انتظارت هستم و خواهم بود ... بیا ... بیا ...

مهدیا دل شکسته ام را به تو می سپارم ... دلدارم تو باش

« به امید روز ظهور »

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.